ساعتی به اندازه عشق
ایرج عبادی
سادگی را در کدام ورقه سپید ساعتت
تکرار کردی
که فقط دو شماره را در دو روزنهی
تن تقویم روز و شب
بی امان می نویسد
نه جذر و نه مد لحظهها
دست بندش میزند
انگار در "جزیرهناز" ۱ به ناز میخرامد
شنای ماه را
در "چهارده برکهی " پرستاره
سفارش کن
تا دایره ی زرد بهم رسیده، مشتعل ترمان کند
با قایق ران میراند دل آواز
کسی بی هراس جنگل بانها
تا " جنگل حرا"۲ دریا و درخت را در بقچهی خالیش می شمارد
برقص، برقص
موسیقی اندام دست های تو موزون است
که پاها و همهی آرشههای احساست
پاروهای رودخانهی قایق شعرهای من هستند
موج را برقص
قطار نگاهت که راه می افتد
هیچ ایستگاهی توقفم را نمی شناسد
جزایست گرم دست های تو
گرمتر می خواهدم
گرمکن آبی و سرخت با راهراه هایی نا آرام
تا حریف دلهرههای نبضم شوند
این کوپه
آوازی دیگر را در گوش ریل ها دکلمه می کند
حسی نو در عطر خواستن و دویدن قطار موج ها روشن می شود.
۱و۲: دو جزیره كوچک در جزیره بزرگ قشم
11/10/91 در میان قطار بندرعباس - تهران