«..... شکسپیر هنرش را روی صحنه ها و هوشش را در خيابان ها می آزمود و حتی به كاخ ملكه هم راه يافت. بیایید فرض كنيم در اين بين خواهر فوق العاده با استعداد او در خانه مانده بود. او هم به اندازه برادرش ماجراجو و خلاق بود و برای ديدن دنيا اشتياق داشت. اما او را به مدرسه نفرستادند. او شانسی برای فراگيری دستور زبان و منطق نداشت چه رسد به خواندن آثار هوراس و ويرژيل. گهگاه كتابی به دست می گرفت- احتمالن يكی از كتاب های برادرش را- و چند صفحه ای ميخواند. اما آن وقت والدينش سر ميرسيدند و به او ميگفتند كه جوراب ها را وصله كند يا مواظب باشد که غذا نسوزد و اينقدر سر تو كتاب و كاغذ نكند. آنها با تغير و در عين حال محبت با او حرف می زدند زيرا آدم های حسابی بودند و شرايط زندگی یک زن را درک مي كردند...دخترک شايد مخفيانه چند صفحه ای را در انبار سيب سياه ميكرد اما مراقب بود كه آنها را پنهان كند يا بسوزاند. با وجود اين خيلی زود پيش از آنكه نوجوانی را پشت سر بگذارد قرار شد با پسر یک تاجر پشم در همسايگی شان نامزد كند. او فرياد زد كه از ازدواج متنفر است و به همين دليل كتک مفصلی از پدرش خورد. سپس پدر دست از ملامت او برداشت. در عوض به او التماس كرد كه پدرش را اذيت نكند و بخاطر اين ازدواج آبرويش را نريزد. پدر با چشم های پر از اشک وعده گردنبند يا پيراهن زيبایی را به او داد. دختر چطور می توانست از فرمان او سرپيچي كند؟ چطور می توانست دل پدرش را بشكند؟ نيروی نبوغ و استعدادش را در بقچه كوچكی پيچيد و در یک شب تابستانی به كمک طنابی از پنجره پايين رفت و راه لندن را در پيش گرفت. هنوز هفده سالش هم نبود... قدرت تخيل شگفت انگيزی داشت، استعدادی مانند استعداد برادرش در موسيقی كلام. او هم مثل برادرش ذوق تئاتر داشت. جلو در تماشاخانه ايستاد. گفت كه ميخواهد بازی كند. مردها به او خنديدند. مدير تئاتر قهقهه زد. به فرياد چيزی درباره رقصيدن سگ ها و بازيگری زن ها گفت. گفت كه محال است هيچ زنی بتواند بازيگر شود... خواهر شكسپير نمی توانست برای پرورش هنر خود هيچ آموزشی ببيند. آيا حتی ميتوانست در ميكده ای غذایی پيدا كند يا نيمه شب در خيابان ها پرسه بزند؟... سرانجام... مدير بازيگران دلش به حال او سوخت و دختر از آن آقا آبستن شد و بعد ـ چه كسی ميتواند خشم و استيصال قلب شاعری را كه در جسم زنی اسير شده اندازه بگيرد؟ ـ او در يک شب زمستانی خودش را كشت.....»
اتاقی از آن خود: ویرجینیا وولف.