وبسایت خبری کوردنیوزر،خبرها و رویدادهای ایران و جهان و مناطق کردنشین را در معرض دید بازدید کنندگان وکاربران محترم قرارمیدهد.ولازم به ذکراست وبسایت کوردنیوزکاملامستقل و وابسته به هیچ یک از جناحهای سیاسی نمیباشد. باتشکر مدیر وبسایت :علیرضاحسینی سقز
قانع میشم
چهار شنبه 20 / 1 / 1397 ساعت 7:25 | بازدید : 4287 | نویسنده : علیرضاحسینی سقز | ( نظرات )
‏) ‏] ﺩﯾﮕﻪ ﺩﺍﺭﻡ ﺑﻪ ﻧﺪﺍﺷﻨﺖ ﻗﺎﻧﻊ ﻣﯿﺸﻢ ﻣﻦ ﻧﺒﻮﺩﻧﺖ ﺭﺍ ﻫﺮ ﺭﻭﺯ ﻣﺜﻞ ﻳﻚ ﺑﻐﺾ ﻣﻰ ﺧﻮﺭﻡ ﻭ ﻣﻴﺘﺮﺳﻢ ﺍﺯ ﻫﻀﻢ ﻧﺒﻮﺩﻧﺖ ﮔﻼﻳﻪ ﺍﻯ ﻧﻴﺴﺖ، ﺍﻣﺎ ﺑﺎﻳﺪ ﺑﺪﺍﻧﻰ، ﺍﻳﻨﻘﺪﺭ ﺩﺳﺖ ﻧﻴﺎﻓﺘﻨﻰ ﺑﻮﺩﻧﺖ ﺩﺍﺭﺩ ﻣﺠﺎﺑﻢ ﻣﻴﻜﻨﺪ ﺑﻪ ﺩﺳﺖ ﻛﺸﻴﺪﻥ ﺍﺯ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺘﻨﻰ ﻛﻪ ﭘﺮ ﺍﺳﺖ ﺍﺯ ﻧﺪﺍﺷﺘﻨﺖ
برچسب‌ها: "علیرضاحسینی سقز" ,

موضوعات مرتبط: شعر , شيعري كوردي , شعرفارسي , ,

|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


داستان طنز شکوفائی و اصلاح الگوی مصرف به سبک حاج آقا(قسمت چهارم)
18 / 1 / 1397 ساعت 3:28 | بازدید : 2589 | نویسنده : علیرضاحسینی سقز | ( نظرات )

 حاج آقا در اتاق خودش منتظر بود و یکی یکی مسئولین که اکثرا جدید الاستخدام بودند وارد شدند از تعداد 15 مسئول تعیین شده برای تشکیلات جدید حاج آقا 12 نفرشان را میشناخت چون همه توصیه شده مقامات مختلف اداره بودند ولی برای حاج آقای اون سه نفر سوال برانگیز بود که چرا اونا هم جز مسئولین هستند

در هر حال جلسه برگزار شد و حضار ضمن معرفی خودشان مدت زمان مدیریتشان را در ادارات دیگرهمچنین اسم مقام توصیه کننده شان را میگفتند تا حاج آقا بدونه توصیه چه کسی هستند تا اینکه رسید به اون سه نفر

 اولی گفت من هیچ سابقه مدیریت ندارم و آقای .... که رئیس کارگزینی هست شوهر خواهرمه نفر دوم هم که برادر خانم نوه عمه آقای رئیس بود که البته هرچند حاج آقا پیگیر استخدامش بود ولی تا اون موقع ندیده بودش ولی نفر سوم از همه جالبتر بود اون نه سابقه مدیریت داشت و نه پارتی فقط رتبه اول دانشگاه را داشت و از دانشگاهش برای استخدام نامه ای داشت مبنی براینکه بهترین و با فکر ترین مهندس کامپیوتره ولیاقت این را داره که بهترین موقعیت شغلی را براش فراهم کنید و در خاتمه توصیه شده بود در روند استخدام حتما با رئیس دانشگاه متبوعه تماس حاصل شود حاج آقا گفت رتبه اول بودن دلیل نمیشه که به همین راحتی وبدون تجربه کسی را به یک محفل دوستانه اجازه ورود بدن سپس  حاج آقا امر کردند بعد از جلسه همه بروند سر کارشان و فقط همین نفر آخر بماند تا توجیه اش کنم

وقتی همه رفتند حاج آقا به مدیر جدید گفت تو باید مدتی بصورت آزمایشی دراین اداره مدیریت کنی و اگر از آزمایش سربلند بیرون آمدی اونوقت من تصمیم میگیرم که مدیر دائم بشی یا نه

مدیر جدید هم بدون هیچ رو درواسی به حاج آقا گفت اگر شما به من نیاز دارین که من مدیرتان هستم آن هم با شرایط خودم نه شما ولی اگربه من نیاز ندارین مشکلی نیست سریعا از کار برکنارم کنین چون از چند کشوردیگه  پذیرش کار دارم اونجا امکاناتش هم بیشتر و حقوقش هم بهتره

حاج آقا چند لحظه به فکر فرو رفت تا به حال همه تملقش را میکردند و با لحن چاپلوسی باهاش صحبت میکردند خیلی براش عجیب بود که جوانی که هیچ تجربه و پارتی ای نداره صرفا با اتکا به مدرک تحصیلیش با این همه اعتماد به نفس مقابلش قد علم کرده همینطور داشت توی فکرش برای این جوان گستاخ تنبیهات متعددی در نظرمیگرفت که تلفن زنگ زد و حاج آقا به خودش آمد وقتی گوشی را برداشت رئیس بود که میگفت بیا دفترم کارت دارم

حاج آقا به مدیر جدید گفت فعلا برو کارگزینی تا خبرت کنم و سریع رفت اتاق رئیس

رئیس وقتی حاج آقا را دید دعوتش کرد بنشیند و گفت توی افرادی که تازه استخدام شدن شخصی به نام ... وجود داره حاج آقا گفت بله و نمیدونم چرا بدون هیچ تجربه ای رئیس کارگزینی اونو بعنوان مدیر معرفی کرده رئیس گفت اگر اینطوره که خیالم راحت شد حاج آقا گفت برای چی جناب رئیس ؟؟

رئیس گفت چون امروز به من خبر دادند یکی از نخبه ترین فارغ التحصیلان دانشگاه در امر کامپیوتر در این تشکیلات استخدام شده و همینطور مقامات بالا هم از این موضوع خبردار شدن و از من خواستند که حتما او را در مدیریت های فنی تشکیلات جدید استفاده کنم که حال میبینم با هوشیاری رئیس کارگزینی این امر انجام شده آفرین به رئیس کارگزینی و تشخیص خوبی که داره

حاج آقا گفت ولی این جوان خیلی گستاخ هست و میگه مدیریتم را اونجور که خودم میگم اداره میکنم نه اونجوری که شما میگین رئیس گفت حاج آقا برای یک تشکیلاتی که نام شکوفائی و نو آوری داره این هم یک نوآوریه ضمن اینکه توی تمام مسئولینی که انتخاب کردین فقط همین یک نفر متخصصه و ممکنه بتونه نو آوری ای داشته باشه

 حاج آقا انگار تمام غم دنیا ریخت توی وجودش ولی از آنجائیکه حاج آقا بیدی نبود که به این بادها بلرزه به روی مبارک نیاوردند و راهی دفتر خودشان شدند

ابتدا به کارگزینی زنگ زد که مدیر جدید را به دفترش بفرستند که چند دقیقه بعد مدیر جدید در اتاق حاضربود و حاج آقا با لحنی دلسوزانه گفت فرزندم ایران به وجود مدیران لایقی چون شما افتخار میکند و شما از همین الان میتونین مسئولیت بخش کامپیوترهای این تشکیلات را بعهده بگیرید و یهو فکری به ذهن حاج آقا رسید و گفت فرزندم چون به شما اعتماد پیدا کردم من ریاست کل بخش کامپیوتر اداره را هم به تو واگذار میکنم تا بهتر بتونی در مسئولیتت موفق بشی

بقیه داستان بزودی

ضمنا دوستانی که درخواست کردن نام اداره را بگویم لازمه بگم اولا این ادره تخیلیه ودوما من نمیتونم مثل مهران مدیری هر روز داگستری باشم چون بایگانی اداره ثبت احوال را در مرد هزار چهره بدنام کرده بود

|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


داستان طنز شکوفائی و اصلاح الگوی مصرف به سبک حاج آقا(قسمت پنجم)
18 / 1 / 1397 ساعت 3:28 | بازدید : 2477 | نویسنده : علیرضاحسینی سقز | ( نظرات )

چند ماه گذشت در این مدت تشکیلات جدید توانسته بود خود را مطرح کند و حاج آقا هم مدام با مصاحبه های پی در پی و گزارش پیشرفت کار در پی مطرح کردن خودش بوداگر به فعالیت تشکیلات دقت میکردی هیچ کار مفیدی انجام نشده بود بجز یک بروکراسی اداری و کلی کاغذ بازی در این مدت مدیر رایانه (کامپیوتر ) به نیز تقاضاهائی مطرح کرده بود که حاج آقا علی رغم میل باطنی مجبور به قبول آنها شده بود و برنامه تشکیلات جدید طوری طراحی شده بود که هر یک ماه یکی از مدیریتهای زیر مجموعه در کارگروهی مورد ارزیابی قرار میگرفت و کمبودها جبران و کم کاری ها مورد توبیخ قرار میگرفت

این ماه نوبت کار گروه رایانه بود و همه مسئولین هم حضور داشتند که مهندس جوان شروع به سخنرانی کرد و از کمبودهای کارگاه تعمیرات و پشتیبانی شبکه و تعداد رایانه موجود گفت و اظهار کرد که نیروهای موجود بجز تعداد اندکی اکثرا از تخصص رایانه برخوردار نیستند و در کنترلی که داشتم متوجه شدم بهترین بخشی که بلدند کار کنند همان قسمت گیم است و اونم ورق بازی هاشه

برای همین اگر واقعا به نو آوری می اندیشید باید لیستی که الان ارائه میکنم را سریعا جهت همکاری با بخش رایانه با حقوق عالی دعوت بکار کنید گفتم حقوق عالی به این دلیل است که اونها پیشنهادات بالائی دارند ولی من باهاشون صحبت کردم حاضرند با این تشکیلات همکاری کنند

بعد از صحبت های مهندس جوان حاج آقا گفت ضرورتی به صرف هزینه های زائد نیست مگر نمیگویند که شما جزو نخبگانید و اینقدر ازتون تعریف میکنند پس شما باید این افراد را آموزش بدهید تا بتوانیم از وجودشان استفاده کنیم مهندس یک دفعه با حالت برافروخته گفت من مثل این متملقین نیستم یا این افراد را که اسامی شان را دادم تا یک هفته دیگر استخدام میشوند یا من هم تا هفته آینده استعفا میدم و فکر نکنید که مدیریت این مجموعه برای من خیلی مهمه آنچه برای من مهمه این است که بتونم در مجموعه ای که هستم کار مفید انجام بدهم وگرنه من بیخودی تحصیل کردم

حاج آقا دیگر نتوانست تحمل کند و با فریاد اینکه خفه و بشین سرجات خشمش را نشان داد که مهندس هم ضمن رفتن به سمت درب خروجی گفت از نظر من جلسه تمامه شما هم هرچی میخواین از این آقای بی ادب تعریف کنید فقط یک هفته فرصت میدم به اضافه اینکه اگر این آقا تا 5 روز دیگه در حضور همه از من عذر خواهی نکند من دیگر به این اداره نخواهم آمد

هنوز یک ساعت از این بحث لفظی نگذشته بود که خبر آن مثل بمب صدا کرد و همه قسمتها در این مورد میگفتند و بعضی هم شرط بندی میکردند در این مورد که یک عده معتقد بودندحاج آقا پیروز میشه و مهندس را که مثل سنگی سر راهشه کنار میزنه و عده ای هم معتقد بودند این مهندس پشتش به کوه بند است مگر ندیدید چطور مدیر شد

داستان ادامه دارد

|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


امروز
18 / 1 / 1397 ساعت 3:28 | بازدید : 3521 | نویسنده : علیرضاحسینی سقز | ( نظرات )

درسایه ایزد تبارک

عید همگی بود مبارک

 امروز تولدم بود

یک خط به انتها نزدیک شدم 

|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


داستان طنز شکوفائی و اصلاح الگوی مصرف به سبک حاج آقا(قسمت ششم)
18 / 1 / 1397 ساعت 3:28 | بازدید : 2708 | نویسنده : علیرضاحسینی سقز | ( نظرات )

اون روز گذشت صبح روز بعد ابتدای وقت داری حاج آقا و مهندس جوان بنا به درخواست آقای رئیس در دفترش بودند رئیس ابتدا از هر دو خواست خونسردیشان را حفظ کنند و سپس هر دو به نوبت ماجرا را تعریف کنند وقتی هر دو نفر موضوع را گفتند حاج آقا گفت یا جای منه توی این اداره یا جای مهندس

رئیس به حاج آقا گفت اینجا شما لازم و ملزوم هم هستید و باید با هم کنار بیایید این اداره جای هر دوی شماست مهندس به عنوان مغزی متفکر و شما به عنوان یک پشتیبان خوب

برای همین میخوام هر دوتون را با هم آشتی بدم ودیگه از این حرفا توی اداره نباشه مهندس گفت من فقط به شرطی کوتاه میام که جلوی همه از من عذرخواهی بشه

رئیس گفت بعضی وقتا کنار هم بودن و کاری را به سرانجام رساندن بهتر از هزار تا عذرخواهیه و از جاش بلند شد و دست مهندس را گرفت و به طرف حاج آقا برد و هر دو نفر را وادار کرد همدیگر را ببوسند سپس گفت چون باید محصولاتی تا پایان سال داشته باشیم که جدید و نو باشد و نشانی از نوآوری در آن باشد پس با توجه به دنیای کنونی و پیشرفت تکنولوژی و عصر کامپیوتر میخوام بزودی نتیجه تلاش مهندس عزیز را شاهد باشیم که مهندس گفت تا خواسته هائی که مطرح کردم اجرا نشه نمیتونم کاری انجام بدم و از من توقعی نداشته باشید که حاج آقا گفت مهندس من با تمام خواسته هات موافقت میکنم ولی به شرط اینکه تو هم به من احترام بذاری و خواسته های من را هم اجرا کنی مهندس هم قبول کرد اگر خواسته ها معقول باشه اجر کند

قیافه کارمندا دیدنی بود وقتی دیدند مهندس و حاج آقا در حال خنده و گفتگو و تعارف از اتاق رئیس اومدن بیرون

دو ماه از این موضوع گذشت که در این مدت کلیه کارکنانی که با رابطه درقسمت رایانه استخدام شده بودند به قسمت های دیگه منتقل شده بودند وجاشون را داده بودند به مهندسینی که مدیر رایانه درخواست کرده بود و تمام تجهیزات و رایانه های درخواستی هم خریداری و نصب شده بود مهندس در اولین ابداع کارگاهشان رادیوئی ساخته بودند که با انرژی خورشید کار میکرد و همزمان ریش تراش و چراغ قوه هم میشد

وقتی نمونه کار به حاج آقا ارائه شد پیشانی مهندس را بوسید و گفت کار شما قابل تقدیره و نشان داد با زبانی دیگر از مهندس عذرخواهی میکند

بعد از این موضوع و گزارش های متعددی که حاج آقا به همه جا داد خودش را بیشتر به مسئولین شناساند و در مکاتباتی که انجام داد اعلام کرد در نظر دارد تا با نصب سیستمی در فروشگاههایی که اعلام آمادگی کنند فروش و توزیع از طریق اینترنت انجام گیرد و مهندس را احضار کرد و از او خواست تا سیستمی را طراحی کند تا خریداران از منزل خود قفسه کالاها را ببینند و انتخاب کنند و قیمت آن را بپردازند و کالا به آدرس ارسال شود

مهندس گفت این کار در کشورهای غربی انجام میشود ولی من سعی میکنم با کمک تیم همکارانم یک نرم افزار بسیار قوی و امن تهیه کنیم تا موجبات رضایت شما را فراهم کند

20 روز بعد نرم افزار آماده آزمایش بود و آن هم به این صورت بود که هزینه تاسیس فروشگاه حذف شده بود و نرم افزار در یک انبار نصب میشد وقتی اجرا میشد تصویر یک فروشگاه با قفسه های متعدد نمایش داده میشد که تمام مراحل انتخاب و خرید براحتی انجام میگرفت

حاج آقا با زمینه چینی ای که کرده بود این توفیق را حاصل دسترنج خود نشان داد و بقدری با آب و تاب از آن توصیف کرد که دیگر نقش رئیس در آن اداره کم رنگ و همه ارجاع ها به حاج آقا ختم میشد

حاج آقا شنیده بود که از طریق اینترنت می شود وسایلی مانند تلویزیون و دوربین های مداربسته را از راه دور کنترل کرد بنابر این از مهندس خواست آبگرمکن خورشیدی ای بسازد که از راه دور خاموش و روشن شود

ادامه دارد

|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


داستان طنز شکوفائی و اصلاح الگوی مصرف به سبک حاج آقا(قسمت هفتم)
18 / 1 / 1397 ساعت 3:28 | بازدید : 2657 | نویسنده : علیرضاحسینی سقز | ( نظرات )

 مهندس هم با کمک همکارانش کار تحقیق و ساخت آبگرمکن را شروع کرد و موفق شد با نصب صفحه های خورشیدی آبگرمکن هائی را تولید کنند و به اطلاع مسئولین اداره برسانند ولی هنوز زود بود خبر آن را اعلام کنند و به تولید انبوه برسانند چون مجبور بودند صفحه های خورشیدی از خارج وارد کنند که هم هزینه زیادی تحمیل میکرد و هم اگر با تحریم هائی که اعلام میشد واردات انجام نمیشد باعث شکست طرح میشد ضمن اینکه هنوز کنترل راه دور آن هم راه اندازی نشده بود

 این بود که مهندس به دفتر حاج آقا رفت و مشکلات را بازگو کرد حاج آقا گفت شما این رو کنترلی کنید تا خبرش را پخش کنیم الان که مشکل واردات نداریم هرچی تونستیم تولید میکنیم یا هر چی میخواین الان وارد کنیم ولی مهندس گفت باید با کارخانجاتی که توان انجام کار را دارند صحبت کنید و این صفحات در داخل کشور تولید شود هرچند حاج آقا موافق نبود ولی بخاطر اینکه مهندس نردبان ترقی او بود موافقت کرد و تماس هائی را با مسئولین کارخانجات گرفته شد به هر حال این مسئله باعث شروع تحقیق برای تولید گردید پس از بارها آزمایش و شکست بالاخره صفحات تولید و بر روی آبگرمکن ها نصب گردید

حاج آقا شخصا خبر تولید آبگرمکن خورشیدی ساخت داخلی را اعلام کرد و فکر چنین کار پشتیبانی آن را هم از مهمترین کارهای خودش قلمداد کرد و حتی تولید صفحات را هم از فکر و نظر خودش و در راه پیشرفت کشور دانست

یک هفته بعد حکمی به اداره واصل شد که رئیس فعلی به عنوان مشاور وزیر منصوب شده و حاج آقا جایگزین وی شده و اینجوری بود که حاج آقا شکوفا شد

مراسم معارفه حاج آقا انجام شد و حاج آقا که موفقیت خود را مدیون مهندس جوان میدید در همان جلسه از مهندس در حضور همه قدر دانی کرد تا بلکه کدورتی که مهندس از او داشت از بین برود

یک ماه گذشت و مهندس و همکارانش بر روی کنترل آبگرمکن و ساخت مدار اختصاصی کار میکردند یکی از مشکلات آنها نحوه کنترل از راه دور بود که از طریق اینترنت باید حتما یک کامپیوتر متصل به آبگرمکن موجود بود که این هم هزینه را بالا میبرد و هم اینکه همگان از اینترنت استفاده نمیکردند پس استقبال کم میشد

تا اینکه یکی از همکاران مهندس که موبایلش داخل آب افتاده بود برای تعمیر آن از مهندس کمک خواست وقتی در حال تعمیر آن بودند ناگهان فکری به ذهن مهندس رسید و محل سیم کارت را از دستگاه موبایل جدا کرد و از مدارهای موبایل برای اتصال به آبگرمکن استفاده کرد و یک سیم کارت ارزان قیمت داخل آن گذاشت و با اس ام اسی توانست سیگنال دریافت کند و همه را خبر کرد که روی این مسئله متمرکز بشوند

آبان ماه بود که مهندس و همکارانش موفق به ساخت کنترلی برای آبگرمکن شده بودند که به اس ام اس های خاصی واکنش نشان میداد و با توجه به تعداد کلمات آبگرمکن را روشن و خاموش و کم و زیاد میکرد

کلماتی که سیگنال مورد نظر را تولید میکرد عبارت بودند از دوستت دارم برای روشن شدن – برای زیاد شدن درجه حرارت آبگرمکن کلمه قربونت بشم عزیزم را باید به هر مقدار بخوای زیاد بشه بزنی و برای خاموش شدن کلمه دیگه دوستت ندارم و برای کم کردن آن هم کلمه بیا پائین باید اس ام اس میشد کلمات زیادی امتحان شد ولی بهترین آنها همین چند کلمه بود

اولین تولید را حاج آقا که رئیس اداره بود دستور داد در منزلش نصب کنند که  . . .

 ادامه دارد

|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


داستان طنز شکوفائی و اصلاح الگوی مصرف به سبک حاج آقا(قسمت هشتم)
18 / 1 / 1397 ساعت 3:28 | بازدید : 2701 | نویسنده : علیرضاحسینی سقز | ( نظرات )

حاج آقا دستور داده بود که آبگرمکن را فقط نصب کنند تا خودش نحوه کار را کنترل نماید

ظهر وقتی که حاج آقا خانه بود دائم با موبایلش اس ام اس میداد که این کار تا آن زمان سابقه نداشت همسر حاج آقا با شوخی گفت نکنه زیر سرت بلند شده و حاج آقا هم با لبخند ملیحی جواب داد : دیشب دوتا متکا گذاشتم زیر سرم

تقریبا ساعت 4 بعد از ظهر بود که حاج آقا خوابش برد و همسرش که به حاج آقا مشکوک شده بود رفت سراغ موبایل حاج آقا و موبایل قفل بود و رمز میخواست هر رمزی که زد باز نشد که نشد شکش به یقین تبدیل شد که پای یک زن دیگه در میان است برای همین تصمیم گرفت حرکات حاج آقا را زیر نظر بگیره و هر طور شده رمز موبایل را کشف کند

محل نشستن حاج آقا توی خانه یک تشکچه بود که اطرافش با بالش های زیبا و حجیمی تزئین شده بود و حاج آقا همیشه اونجا لم میداد و استراحت میکرد برای همین هم همسرش از خواب او استفاده کرد و دوربین دیجیتالی که داشتند کارت مموری اش را عوض کرد و طوری قرار داد که جلوی دید نباشد و مسلط به محل نشستن حاج آقا باشه و کنترلش را هم در دسترس خودش قرار داد ساعت حدود 6 بود که حاج آقا از خواب بیدار شد و همسرش سریع دوربین را روشن کرد و رفت وسایل پذیرائی بعد از خواب او را بیاره حاج آقا از همه جا بیخبر موبایل را برداشت و رمز را وارد کرد و در یک اس ام اس نوشت دیگه دوستت ندارم

حاج آقا بعد از پذیرائی با ماشین اداره که بیرون ساختمان منتظر بود برای شرکت در جلسه ای حرکت کرد و اما همسر حاج آقا فیلم را به کامپیوتر منتقل کرد تا واضحتر ببیند که در همان ابتدا رمز موبایل را بدست آورد و بعد هم برای دیدن اس ام اس مجبور شد استپ بزند و صفحه را بزرگ کند تا نوشته بهتر دیده بشه وبا تعجب کلمه دیگه دوستت ندارم را که به زور میشد خواند را دید و خونش بجوش آمد دیگه مطمئن شده بود پای زن دیگه ای در میان است و حاج آقا الکی گفته جلسه داره و خواسته بره سراغ آن زن و حدس زد که وقتی اون اس ام اس ارسال شده طرف مقابل حاج آقا را راضی کرده ببیندش و هرچی که بخواد براش انجام بده صورتش از خشم قرمز شده بود مدام توی اتاق از این طرف به اون طرف میرفت وقتی کلفتشان گفت خانم شام چی درست کنم جواب داد زهر مار با مرگ موش

با خودش فکر میکرد چطوری برخورد کنه و خواست اگر حاج آقا آمد سیلی محکمی نثارش کنه ولی باز فکر کرد اگر از خدا خواست و به همین دلیل از خانه رفت سراغ آن زن چکار کند افکار همینطور رژه میرفتند بقدری گریه کرده بود که چشماش کاسه خون شده بود بخصوص که حاج آقا تا ساعت 10 شب هم هنوز نیامده بود هر طور بود به خودش مسلط شد تا حاج آقا اگر آمد متوجه حال دگر گونش نشه

ساعت 11 بود که با حالتی خسته و کسل و از نظر همسرش مشکوک حاج آقا وارد منزل شد ووقتی همسرش گفت چرا اینقدر دیر آمدی شام دیگه سرد شده حاج آقا گفت شام را بعد از جلسه همانجا خوردیم دیگه تحملش برای حاج خانم مشکل بود و جیغی از ته دل کشید و از حال رفت و غش کرد زنگ زدند اورژانس و سریع حاج خانم را منتقل کردند بیمارستان

وقتی پزشک معاینه کرد گفت شوک بهش وارد شده و باید بستری بشه و ممکنه تا صبح هم به هوش نیاد مراحل بستری شدن انجام شد و حاج آقا خودش بعنوان همراه توی بیمارستان ماند نزدیک صبح بود که با ناله حاج خانم بیدار شد و پرستار را خبر کرد تا مسکن به مریض بدهند در هر حال صبح حاج خانم بهوش آمد و از اینکه حاج آقا را بالای سر خودش میدید خوشحال بنظر میرسید ولی در دلش غوغائی بود با خودش گفت اینجوری نمیشه ثابت کرد باید مدرک بدست بیارم تا بتونم حق حاج آقا را کف دستش بذارم

دکتر ساعت 10 صبح آمد ویزیت و حاج خانم را مرخص کرد و از حاج آقا خواست مراقب باشه که استرس و خبر ناگهانی به حاج خانم وارد نشه وقتی به خانه برگشتند حاج آقا به اداره رفت و ....

و این ماجرا همچنان ادامه دارد

|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


ادامه داستان
18 / 1 / 1397 ساعت 3:28 | بازدید : 3282 | نویسنده : علیرضاحسینی سقز | ( نظرات )
دوستان عزیز سلام

و عذرخواهی از اینکه منتظر ادامه داستان بودین

انشاالله ادامه داستان را در ایام عید نوروز سال ۱۳۹۰ می نویسم

با تشکر حالگیر

|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


داستان طنز شکوفائی و اصلاح الگوی مصرف به سبک حاج آقا(قسمت نهم)
18 / 1 / 1397 ساعت 3:28 | بازدید : 2744 | نویسنده : علیرضاحسینی سقز | ( نظرات )

حاج آقا وقتی به اداره رسید ابتدا مهندس را احضار کرد و ازاینکه آبگرمکن با موفقیت از راه دور کنترل می شود اظهار رضایت کرد و گفت هر چند آبگرمکن عالی کار کرد ولی مشکل اصلی باقی است و آن هم اینست که از کلمات عاشقانه برای کنترل آن باید استفاده کرد که این با وضعیت جامعه ما جور نیست وشما باید این کلمات را عوض کنید . مهندس جواب داد که همه کلمات را بررسی کردیم هیچکدام دیتای مناسب را بجز این کلمات ندادند مگر کلمات نامفهوم که یاد گرفتن آن برای افراد مشکل است و باز هم  باعث عدم کارآیی آبگرمکن میشه هر چند امکانش کم است ولی سعی خودمان را میکنیم

سپس مهندس به کارگاه رفت و با تیم تولید مشورت کرد تا کلمات مناسبی برای ارسال اس ام اس به آبگرمکن پیدا کنند

حاج آقا هم که حسابی از چنین تولیدی خوشحال بود به منشی گفت برای هفته آینده کلیه خبرنگاران داخلی و خارجی  را برای کنفرانس مطبوعاتی و اعلام یک خبر داغ دعوت کند

حاج خانم هم بقدری عصبانی بود که استراحت برایش معنی نداشت دائم نقشه میکشید که وقتی حاج آقا آمد چکار کنه تا بفهمه اون خانمی که جای او را توی دل حاج آقا گرفته چه کسی است

با خودش زمزمه میکرد مرده شور حاج آقا را ببره که تا حالا به من یک اس ام اس عاشقانه نداده ولی برای این خانم از دیروز تا تونسته اس ام اس داده و افکارش را گاهی بلند بلند میگفت در همین حال بود که آشپزشان گفت برای ناهار حاج آقا چی بذارم حاج خانم با عصبانیت گفت مرده شور تو رو با حاج آقا ببره آشپز که از این حرف حاج خانم ناراحت شده بود گفت دیگه چرا به من توهین میکنی حاج خانم گفت برای اینکه تو هم یک زن هستی ، اصلا شاید حاج آقا به تو اس ام اس میده – نکنه با حاج آقا سر و سری داری ؟

آشپز که از سخنان حاج خانم خونش به جوش آمده بود هر چه فحش داشت نثار حاج خانم و جد و آبادش کرد و لباسش را عوض کرد و از خانه خارج شد

ساعت 2 بعد از ظهر بود که حاج آقا به خانه رسید و راننده را مرخص کرد و رفت سراغ حاج خانم که از شدت عصبانیت به خودش میپیچید وقتی حالش را پرسید حاج خانم فقط با هق هق گریه جوابش را داد

حاج آقا مستخدمشان را صدا کرد که ناهارشان را بیاره ولی مستخدم گفت آشپز با حاج خانم دعوا کرده و از منزل رفته و ناهار نداریم

حاج آقا گفت کاش راننده را مرخص نکرده بودم ولی چاره ای نبود بنابر این حاج آقا به مستخدم پول داد تا برای ناهار از رستوران غذا تهیه کند

در هر صورت بعد از ناهار حاج آقا در محل همیشگی برای استراحت لم داد و یک دفعه به فکر آبگرمکن افتاد که اس ام اس بزنه روشنش کند ولی هر چه کیف و جیب هاش را گشت از موبایل خبری نبود که یادش آمد در موقعی که در راه منزل بوده یک مکالمه مهم که به ضررش بوده داشته و عصبانی شده و موبایل را توی ماشین پرت کرده و حالا مجبور بود تا بعد از ظهر که راننده دنبالش می آمد بدون موبایل باشد

حاج آقا از شدت خستگی و همچنین عادت خواب بعد از ظهر یواش یواش به خواب رفت حاج خانم که منتظر این لحظه بود تا به موبایل حاج آقا دستبرد بزند و با رمزی که بدست آورده بفهمد حاج آقا با کی تماس داره ؟

اما هر چه گشت از موبایل خبری نبود حتی جیب های حاج آقا را که در خواب عمیقی به سر میبرد بازدید کرد ولی فایده ای نداشت او که از یافتن موبایل ناامید شده بود با خودش گفت حاج آقا از حال دیروز من فهمیده متوجه رابطه پنهانی اش شدم برای همین امروز موبایل را نیاورده .....

ادامه دارد

 

|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


داستان طنز شکوفائی و اصلاح الگوی مصرف به سبک حاج آقا(قسمت دهم)
18 / 1 / 1397 ساعت 3:28 | بازدید : 2780 | نویسنده : علیرضاحسینی سقز | ( نظرات )

حاج آقا طبق معمول از خواب بیدار شد و بعد از صرف عصرانه ساعت 6 راننده آمد و حاج آقا قصد رفتن کرد . حاج خانم در حالیکه حاج آقا از درب حیاط خارج میشد سریع با آژانس تاکسی تلفنی تماس گرفت و گفت اگر تاکسی دارین تا دو دقیقه دیگه درب منزل ما باشه بفرستین وگرنه از آژانس دیگه تاکسی میگیرم و دیگه با شما کاری ندارم البته ناگفته نمونه که منزل حاج آقا تا آژانس یک کیلومتر بیشتر فاصله نداشت به هر حال تا حاج خانم آماده شد و رسید دو در منزل آژانس هم آمده بود و حاج خانم آدرس اداره حاج آقا را داد و گفت سریع برسوندش اونجا وقتی رسیدند اداره حاج آقا هم تازه رسیده بود و داشت از اتومبیل پیاده میشد حاج خانم به راننده گفت همینجا منتظر باش و خودش حاج آقا را زیر نظر گرفت

حاج آقا به اتاقش که در طبقه دوم و مشرف به محوطه اداره بود وارد شد و چون پرده ها کشیده شده بود داخل اتاق معلوم نبود و با توجه به اینکه هوا کم کم تاریک میشد سایه حاج آقا که پشت میز نشسته بود روی پرده دیده می شد و چون میز طوری در اتاق قرار داشت که هر موقع حاج آقا اراده کنه پرده را کنار بزنه بتواند محوطه و درب خروج را نظارت کند به همین دلیل سایه نیم رخ حاج آقا روی پرده افتاده بود

حاج خانم دل توی دلش نبود و با خودش فکر میکرد که چطوری میتونه از کار حاج آقا سر در بیاره که با صدای راننده به خودش آمد که گفت از الان به بعد هر چقدر منتظر بشیم ساعتی حساب میشه اشکالی نداره ؟

حاج خانم بدون اینکه جواب بده چهار تا اسکناس 5 هزارتومانی به راننده داد و گفت هروقت کرایه ات از این گذشت خبرم کن تا بقیه اش را هم بدم

راننده دیگر هیچ حرفی برای گفتن نداشت و منتظر ماند

ناگهان حاج خانم متوجه شد سایه دیگری مقابل میز حاج آقا ظاهر شد که مشخصا یک خانم است و دو دستش دراز شد و چیزی را به حاج آقا داد و بعد از چند دقیقه سر سایه بیشتر روی میز خم شد و دوباره به حالت اولیه در آمد و بعد حاج آقا خم شد روی میز و خانم هم روی میز خم شد و سایه ها به هم رسیدند

حاج خانم از شدت خشم دستاشو به هم فشار میداد و صحنه را نگاه میکرد که دید خانم از جلوی میز رفت آن طرف میز که حاج آقا نشسته و سایه ها به هم مخلوط شدندو معلوم نبود چه اتفاقی داره می افتد

حاج آقا وقتی وارد اتاقش شد به منشی گفت بخش روابط عمومی نامه هاش را بیاره تا امضا کنم و منشی هم به مسئول مربوطه دستور رئیس را ابلاغ کرد وقتی خانمی که مسئول روابط عمومی بود نامه ها را آورد و به رئیس داد منتظر شد تا او نامه ها را بخواند و اگر اشکالی دارد توضیح بدهد و رئیس موقعی که نامه ها را میخواند از دو نامه اشکال گرفت که خانم هم برای اینکه بهتر بخواند روی نامه خم شد و در مورد آن توضیح داد حاج آقا که دوباره روی نامه خم شد و آن را خواند توضیح را کافی ندانست که مسئول روابط عمومی اجازه خواست چون نوشته از این طرف برعکس است و خوب نمیتواند بخواند به آن طرف میز بیاید تا بتواند بهتر توضیح دهد و رئیس هم گفت اشکالی ندارد و برای همین به آن طرف میز رفت و وقتی توضیح داد و یک نامه مورد اشکال رئیس قرار گرفت و مسئول یاد شده برای اصلاح آن از پشت میز خارج شد و هنگامی که میخواست خارج شود یادش آمد یک فاکس برایش ارسال کرده اند برای همین به رئیس گفت اجازه هست فاکس های رسیده را ببینم تا نامه خودم را پیدا کنم و رئیس هم اجازه داد و خانم یاد شده به کنار میز آمد و روی فاکس خم شد و نامه ها را نگاه میکرد غافل از اینکه سایه او که بصورت نیم رخ مقابل حاج آقا بود به سایه حاج آقا متصل شده و از بیرون حاج خانم یک صحنه کاملا عاشقانه که شبیه بوسیدن بود را میدید دیگه حاج خانم داشت دیوانه می شد به راننده گفت فقط برو نمیخوام لحظه ای اینجا بمونم

وقتی حاج خانم به منزل رسید شروع به قدم زدن توی حیاط کرد و اصلا حال خودش را نمی فهمید

نمیدانست چکار کند چطوری با حاج آقا برخورد کنه ؟ آیا اون زن منشی حاج آقا هست ؟ آیا از کارمندای دیگه حاج آقاست ؟

سوال ها مثل فرفره توی مغز حاج خانم موج میزد

ادامه دارد

|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


حالگیری از پزشکان سنتی
18 / 1 / 1397 ساعت 3:28 | بازدید : 2757 | نویسنده : علیرضاحسینی سقز | ( نظرات )

داشتم خیانت های رضا قلدر را بررسی می کردم که رسیدم به این خیانت بزرگ

در ایران از قدیم افرادی بعنوان حکیم یا حکیم باشی و رمال و دعانویس و جن گیر وجود داشتند که تمام امراض بشری را مداوا می کردند

بقیه در ادامه مطلب

 

|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


انواع پوره ها
18 / 1 / 1397 ساعت 3:23 | بازدید : 3494 | نویسنده : علیرضاحسینی سقز | ( نظرات )
انواع پوره ها

پوره سيب زميني هويج نخود فرنگي لوبيا سبز كدو حلوايي كدو خورشتي و كرفس طرز تهيه همه پوره ها يكسان است و به يك نمونه از آن اشاره مي شود :


پوره سيب زميني :

مواد لازم :‌

سيب زميني دو عدد با اندازه متوسط
شير پاستوريزه پنج قاشق غذا خوري (مقدار مورد نياز براي متناسب كردن قوام پوره)
كره يك قاشق مرباخوري

طرز تهیه

براي تهيه پوره سيب زميني از سيب زميني هاي زرد و سالم استفاده كنيد (‌ سيب زميني هايي كه سبز رنگ هستند مي توانند باعث مسموميت شوند ) ابتدا سيب زميني را با پوست كاملا بشوئيد و با كمي آب بپزيد و بعد از پخته شدن و جدا كردن پوست سيب زميني را رنده كرده و با كره و شير مخلوط نمائيد تا كاملا نرم و يكنواخت شود

توجه

براي شيرخواراني كه خوب وزن نمي گيرند مي توان يك قاشق مرباخوري پودر بادام يا گردو يا فندق يا زرده تخم مرغ پخته شده به پوره اضافه كرد تا انرژي و مواد مغذي آن بيشتر شود
در دستور تهيه انواع غذاها هر جا كه استفاده از كره توصيه شده مي توان از روغن زيتون روغن مايع روغن حيواني و يا هر روغن خوراكي ديگري كه در دسترس است استفاده كرد يك قاشق مرباخوري كره معادل دو قاشق مرباخوري روغن مايع است

|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


انواع سوپ ها
18 / 1 / 1397 ساعت 3:23 | بازدید : 2732 | نویسنده : علیرضاحسینی سقز | ( نظرات )
 سوپ سبزي
مواد لازم :
گوشت گوسفند يا گوساله مرغ (تكه و خرد شده )‌ به اندازه يك تخم مرغ متوسط
يا گوشت چرخ كرده يك قاشق غذا خوري پر
پياز يك چهارم (كوچك)
جعفري خرد شده يك قاشق مرباخوري
سيب زميني يك عدد ( متوسط )
هويج يك عدد ( متوسط )
گوجه فرنگي يك عدد ( متوسط )
برنج يا آرد برنج يك قاشق مرباخوري
كره يك قاشق مرباخوري
طرز تهيه :
ابتدا گوشت را با پياز خرد شده كمي تفت بدهيد سپس حدود دو ليوان آب به آن اضافه كنيد و بگذاريد بپزد بعد هويج و سيب زميني بسيار خرد شده و برنج را اضافه كنيد
نيم ساعت بعد گوجه فرنگي رنده و كره را داخل سوپ بريزيد پس از آن كه چند جوش زد و به قوام مطلوب (‌مثل حليم يا ماست ) رسيد از روي اجاق برداريد
به همه سوپ ها مي توانيد چند قطره آب ليمو ترش يا آب نارنج تازه اضافه كنيد تا خوشمزه تر شوند

سوپ رشته فرنگي بلغور جو يا گندم :
مواد لازم :‌ مشابه سوپ قبلي است منتهي مي توانيد به جاي برنج يا آرد برنج از يك قاشق غذا خوري رشته فرنگي خرد شده يا بلغور جو استفاده كنيد


سوپ شنبليله ( اشكنه ) :

مواد لازم :‌
آرد ذرت يا گندم يا برنج يك قاشق غذاخوري
زرده تخم مرغ يك عدد
شنبليله ( خرد شده ) يك قاشق مرباخوري
پياز يك عدد (كوچك)
گوجه فرنگي يك عدد متوسط
سيب زميني يك عدد متوسط
كره يك قاشق مرباخوري
طرز تهيه :‌
ابتدا آرد را در كره تفت بدهيد سپس شنبليله را كه خيلي تميز شسته و خرد كرده ايد همراه با پياز رنده شده و تكه هاي كوچك سيب زميني و گوجه فرنگي رنده شده و يك ليوان آب به آن اضافه نمائيد و صبر كنيد تا بپزد سوپ كه جا افتاد و غليظ شد زرده تخم مرغ را با چنگال به هم بزنيد و كم كم به سوپ اضافه كنيد تا جوش بزند

سوپ عدس (‌از پايان 9 ماهگي به بعد )‌‌:‌
مواد لازم :‌
گوشت به اندازه يك تخم مرغ از گوشت تكه شده يا يك
قاشق غذا خوري پر از گوشت چرخ كرده
آرد گندم يا آرد برنج يك قاشق مرباخوري
عدس دال يا عدس معمولي يك قاشق مرباخوري
هويج يك عدد متوسط
سبزي خرد شده مثلا گشنيز يا جعفري يك قاشق مرباخوري
كره يك قاشق مرباخوري
طرز تهيه :‌

ابتدا گوشت و عدس و هويج خرد شده را با هم بپزيد آرد گندم يا آرد برنج را با كره كمي تفت داده به سوپ اضافه كنيد پس از آنكه همه مواد پخته شد بقيه كره و سبزي را داخل سوپ بريزيد صبر كنيد تا چند جوش بزند و كاملا به غلظت برسد.

توجه

می تونید یک مقدار سوپ اماده شده رو برای چند وعده در فریزر نگهداری کنید. به این صورت که تو قالب های یخ معمولی به اندازه یک وعده بریزید و هر بار همون مقدار رو گرم کنید.

|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


فصل سرما در راه است
18 / 1 / 1397 ساعت 3:23 | بازدید : 3064 | نویسنده : علیرضاحسینی سقز | ( نظرات )

بسم الله الرحمن الرحیم

زهرا دقیقا یکم اسفند به دنیا اومد و با احتساب 15 روز بیمارستان تقریبا 15 روز یا کمتر از عمرش رو تا امروز تو زمستون گذرونده. البته اونم زمستونه 88 که تقریبا برای ما تو شهرمون زیاد سرما نذاشت و بهاری بود.

ولی حالا سرما در راه است و دختر گرمایی مامان داره پا به فصل سرد سال میذاره. یک دو روز بود هوا سرد شده بود و مجبور شدیم بخاری ها رو راه بیاندازیم و به خونه تا حدودی رنگ و بوی زمستونی بدیم.

و خب فکر لباس گرم و مناسب هم از اهم امور. خصوصا اینکه احتمالا مسافرتی هم در پیش باشه و تجهیز بیشتر لازمه.

بیشتر لباسهای سیسمونی و هدیه هایی که براش اوردند مناسبه پاییز هست و مشکلی نیست. 

ولی برام جالب بود سری هم به مدل های تو وب بزنم که جالبهاشو میذارم.

اگه اهل بافتنی و دوخت و دوز هم باشیم که چه بهتر اخه پیدا کردن مدل ها تو بازار سخته ولی دوختن یا بافتنش اسون تره.

 

 

 

|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


دانلود مستند جالب زبان کودک کاری از پرسیلا دانستن
18 / 1 / 1397 ساعت 3:23 | بازدید : 2891 | نویسنده : علیرضاحسینی سقز | ( نظرات )

لینک دانلود مستند زبان کودک قسمت 1 

لینک دانلود مستند زبان کودک قسمت 2

|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


دانلود مستند جالب زبان کودک کاری از پرسیلا دانستن
18 / 1 / 1397 ساعت 3:23 | بازدید : 3048 | نویسنده : علیرضاحسینی سقز | ( نظرات )

لینک دانلود مستند زبان کودک قسمت 1 

لینک دانلود مستند زبان کودک قسمت 2


اگر در پخش فایلهای تصویری مشکل دارید نرم افزار زیر را دریافت کنید :
دانلود نرم افزار پخش کننده فایلهای FLV
برای تبدیل فایلهای تصویری به فرمتهای دیگر از برنامه زیر استفاده کنید :
دانلود نرم افزار تبدیل فایلهای FLV به سایر فرمت ها

|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


گل هاي باغ زندگي
18 / 1 / 1397 ساعت 3:23 | بازدید : 2742 | نویسنده : علیرضاحسینی سقز | ( نظرات )
  نويسنده:يارا بخشايش


  *کودکان خود را توبيخ و سرزنش نکنيد. با بيان نرم و مهرانگيز، آنان را متوجه اشتباهشان سازيد و اعتمادشان را جلب کنيد.
*بگذاريد تنها پناهگاه مورد اعتقاد فرزندانتان، خانه و اعضاي خانواده باشند.
*با نوزاد خود سخن بگوييد، او را در بغل بگيريد، جاي جاي خانه را نشانش دهيد.
*نوزادتان را درون تخت ، گهواره يا کالسکه اش زنداني نکنيد. بگذاريد بچرخد، غلت بزند، ببيند، بشنود و بخندد.
*نوزادتان رابه تفکر واداريد؛ با او درددل کنيد و از او درباره برخي مطالب بپرسيد.
*نوزاد را با يك شيشه شير تنها نگذاريد!کنارش بمانيد تا بداند تغذيه و سلامتش براي شما مهم است.
*نوزادان به بهانه نوزادي شان، با دقت به اطراف و کارهاي افراد مي نگرند. در حضور او و نگاه هاي کاوشگرش ، يک نهال در گلدان بکاريد!
*در حضور کودکانتان، واژه ها و جمله هاي منفي به کار نبريد. بگذاريد دنيا را شاد شاد ببيند.
کودک خود را به طبيعت ببريد. بگذاريد ببيند هاپو، ببعي، پيشي و...چه شکلي دارند تا هرگاه نامي ازآنان مي آيد، آنها را به اشتباه ، موجودي ترسناک تصور نکند؟
*با کمک کودکتان يک بادبادک بسازيد. بگذاريد آرزوهاي بزرگ در سرش بپروراند و اوج بگيرد!
*فرصت دهيد کودکتان با شن براي خودش خانه بسازد و موج هاي دريا خانه اش را ويران کند.آنگاه روح اميد را در او بدميد که خانه اش را اين بار محکم تر و به دور از خطر بسازد.
*کودک را در روزهاي خاص مانند عيد به بيمارستان ببريد تا کودکان بيمار را ببيند، همچنين رنجشان را، دردشان را، غصه والدينشان را، زحمت پزشکان و پرستاران را... .بياموزد قدرشناس باشد!
*کودک را به دل طبيعت ببريد تا زيبايي هاي آن را ببيند و در آن بينديشد. بگذاريد ساعتي در کنار يک مادر و نوزاد بنشيند و آنها را بنگرد... .از خدا برايش حرف بزنيد!
*با تعجب هايش تعجب کنيد! براي مثال، سعي کنيد با او بفهميد که چگونه يک باتري کوچک عقربه هاي يک ساعت را مي چرخاند و زمان مي گذرد.
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


تربيت فرزند از منظر معصومين (ع)
18 / 1 / 1397 ساعت 3:23 | بازدید : 2567 | نویسنده : علیرضاحسینی سقز | ( نظرات )
رسول اکرم (ص)

ادبوا اولادکم في بطون امهاتهم قيل و کيف ذلک يا رسول الله؟ فقال باطعامهم الحلال .(2)
 

فرزندانتان را در رحم مادرانشان تربيت کنيد .پرسيده شد : اين چگونه است اي رسول خدا؟ فرمود: با خوراندن غذاي حلال ( به مادرش).

حق الولد والده ...ان يستفره امه (3).
 

حق فرزند بر پدر اين است که مادر او را گرامي بدارد.

قال رجل: يا رسول الله ! ما حق ابني هذا؟ قال : تحسن اسمه و ادبه و تضعه موضعا حسنا.(4)
 

مردي به رسول خدا عرض کرد: حق اين فرزند بر من چيست؟ پيامبر فرمود: اسم نيکو برايش انتخاب کني و او را به خوبي تربيت کني و به کاري مناسب و پسنديده بگماري .

اکرموا اولادکم واحسنوا آدابهم يغفر لکم.(5)
 

فرزندان خودرا گرامي بداريد. خوب تربيتشان کنيد تا گناهان شما آمرزيده شود.

ادبو اولادکم علي ثلاث خصال : حب نبيکم و حب اهل بيته و قرائ ة القرآن (6)
 

فرزندان خودرا به کسب سه خصلت تربيت کنيد: دوستي با پيامبرتان و دوستي خاندانش و قرآن خواندن.

الناس معادن و العرق دساس وادب السوء کعرق السوء(7)
 

مردم همانند معدن ها مختلف هستند و اصل و نسب در انسان مؤثر است و تربيت بد، همانند اصل و نسب بد است .

الولد سيد سبع سنين و عبد سبع سنين و وزير سبع سنين (8)
 

فرزند، هفت سال سرور،هفت سال فرمان بردار وهفت سال وزير است.

يا علي : رحم الله و الدين حملا و لدهما علي برهما(9)
 

اي علي : خداوند رحمت کند پدر و مادري را که فرزند خويش را بر نيکي کردن به خودشان ياري کنند.

من بکي صبي له فارضاه حتي يسکنه اعطاه الله عز و جل من الجنه حتي يرضي (10)
 

هر کس کودک گريان خود را راضي کند تا آرام شود، خداوند از بهشت آن قدر به او مي دهد تا راضي شود.

احبوا الصبيان و ارحموهم و اذا وعدتموهم شيئا ففوا لهم فانهم لايدرون الا انکم ترزقونهم (12)
 

کودکان را دوست بداريدوبه آنها مهرباني کنيد وهر گاه به آنها وعده داديد، وفا کنيد؛ زيرا آنها شما را روزي دهنده خود مي دانند.

من قبل ولده کتب الله عزوجل له حسنه ومن فرحه الله يوم القيامه (13)
 

هر کس فرزند خود را ببوسد،خداوند ثواب براي او مي نويسد و هرکس اورا شاد کند،خداوند اورا درروز قيامت شاد خواهد کرد.

کان النبي اذا اصبح مسح علي رووس ولده وولد ولده (14)
 

پيامبر هرروز صبح بر سر فرزندان و نوادگانش دست (نوازش ) مي کشيد.

اکرموا اولادکم و احسنوا ادابکم (15)
 

به فرزندان خود احترام کنيدوبا آداب پسنديده با آنها معاشرت کنيد.

تحرامة الصبي في صغره زياده في عقله في کبره (16)
 

بازي گوشي کودک در خردسالي اش مايه فزوني عقل اودر بزرگ سالي اش است.

لاتضربه و اهجره و لاتطل(17)
 

کودک را نزن، بلکه با او قهر کن؛ ولي نه به مدت طولاني .

تهادوا تزدادوا حبا(18)
 

به يکديگر هديه بدهيد تا محبت را ميان خود بيفزاييد.
امام علي(ع)

من سال في صغره اجاب في کبره (19)
 

هر کس در خردسالي سؤال کند؛ در بزرگ سالي پاسخ مي گويد.

لاتفسروا اولادکم علي آدابکم فانهم مخلوقون لزمان غيرزمانکم (20)
 

آداب و رسوم خود را به فرزندانتان تحميل نکنيد ؛ زيرا آنان براي زماني غير از زمان شما آفريده شده اند.
اما سجاد(ع)

واما حق الولد فتعلم انه منک ومضاف اليک في عاجل الدنيا بخيره و شره و انک مسوول عما وليته من حسن الادب والدلالة علي ربه والمعونة له علي طاعته ..(21)
 

حق فرزند اين است که بداني از توست .در دنيا با هر خير و شري که دارد، به تو منسوب است و تو مسئول تربيت نيکو و راهنمايي اش به سوي خداوياري اش دراطاعت از پروردگارش هستي...

اللهم.... اعني علي تربيتهم و تاديبهم و برهم .(22).
 

خدايا مرا بر تربيت ، ادب آموزي و نيکي کردن به فرزندانم ياري فرما.
امام صادق (ع)
انا نامر صبيا ننا بالصلاة والصيام مااطاقوا اذا کانوا ابناء سبع سنين (23)ما هنگامي که کودکانمان هفت ساله مي شوند؛ به اندازه اي که طاقت دارند ؛ آنان را به نماز و روزه فرمان مي دهيم .

ان الله عز و جل ليرحم الرجل لشدة حبه لولده (24)
 

خداوند عزو جل ، انسان را براي محبت بسيار به فرزندانش ، مورد رحمت خود قرار مي دهد.

پي نوشت:
 

1. گفتني است شماره شهريور ماه طوبي(ويژه ماه مبارک رمضان 1388) به صورت بسته الکترونيکي بر سايت مرکز پژوهش هاي اسلامي صدا و سيما قرار گرفته بود.
2. هادي موحدي، يک هزار حديث، انتشارات ارم.
3. جنگ مهدوي، ص 132.
4. محمد بن يعقوب کليني، اصول کافي، ج6، ص48، ح6.
5. عقده الداعي، ص 76.
6. مکارم الاخلاق، ص222.
7. متقي هندي، کنزالعمال، ج16، ص456، ح45409.
8. نهج الفصاحه، گردآورنده: ابوالقاسم پاينده، ح3146.
9. مکارم الاخلاق، ص222.
10. من لا يحضره الفقيه، ج4، ح372.
11. الفردوس، ج3، ص549، ح5715.
12. اصول کافي، ج6، ص49، ح3.
13. همان، ح1.
14. محمدباقر مجلسي، بحارالانوار، ج104، ص99، ح75.
15. نک: علي قائمي، خانواده و تربيت کودک، صص200و201.
16. کنزالعمال، ج11، ص91، ح30747.
17. عده الداعي، ص79.
18. نهج الفصاحه، ح1190.
19. غررالحکم و دررالکلم، ج5، ص264، ح8273.
20. شرح نهج البلاغه، ج20، ص267، کلمه قصار102.
21. تحف العقول، ص 263.
22. امام سجاد، صحيفه سجاديه، دعاي 25.
23. دعائم الاسلام، ج1، ح194.
24. مکارم الاخلاق، ص 219.
 

منبع:ماهنامه طوبي شماره 36
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


زهرا 8 ماهه شد
18 / 1 / 1397 ساعت 3:23 | بازدید : 2944 | نویسنده : علیرضاحسینی سقز | ( نظرات )

بسم الله الرحمن الرحیم

با خودم قصد کرده بودم حداقل هر ماهگرد تولد زهرا یک پست براش بذارم و حالا می بینم که چه زود ماه به ماه میاد و دختر کوچولوی ما بزرگ و بزرگتر میشه.

گاهی فکر میکردم اون که بزرگ بشه من پیر میشم ولی حالا انگار من هم دارم با دخترم بزرگ میشم. محمد هم داره بزرگ میشه و همون داریم رشد میکنیم.

من صبورتر میشم و هرچی مشکلات زهرا با بزرگ شدنش بزرگ میشه من هم صبرم بیشتر میشه.

دیگه از بی خوابی و تند تند غذا خوردن و چای سرد خوردن شاکی نیستم.

حالا اینا بخشی از زندگی شده.

زهرا هشت ماهگی رو در حالی به پایان رسوند که سرما خورده است و دو شب تب داشت.

اشتهاش هم کم شده و کمتر میل به غذا داره و به شیر اکتفا میکنه. کمی بدخلقی میکنه و دارو هم که واویلا. تا یک سرنگ شربتش رو بخوره ده بار خفه میشه و حسابی گریه میکنه.

|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


خونه جدید وبلاگم
18 / 1 / 1397 ساعت 3:23 | بازدید : 3130 | نویسنده : علیرضاحسینی سقز | ( نظرات )
سلام

به خاطر اینکه بلاگفا لینک عکسامو قبول نمی کنه فعلا رفتیم خونه جدیدمون:

http://mylifeflower.persianblog.ir/

|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


منوی کاربری


عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
نظر سنجی

بنظرشماكدام يك ازشهرهاي كردنشين زيربيشترهدف تهاجم فرهنكي قراركرفته است؟

آرشیو مطالب
خبرنامه
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



دیگر موارد
چت باکس

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)
تبادل لینک هوشمند

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان kurdnews و آدرس kordstan.LoxBlog.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را د




آمار وب سایت

آمار مطالب

:: کل مطالب : 5108
:: کل نظرات : 154

آمار کاربران

:: افراد آنلاین : 1
:: تعداد اعضا : 45

کاربران آنلاین


آمار بازدید

:: بازدید امروز : 512
:: باردید دیروز : 0
:: بازدید هفته : 17895
:: بازدید ماه : 146012
:: بازدید سال : 445671
:: بازدید کلی : 4345850